مـــــآه

انگار هیچکس حواسش به عجیب‌بودن زندگی نیست، و اهلش که باشی بزرگترین ترس همینه، باور نمیکنی از صادق بپرس، هدایت

مـــــآه

انگار هیچکس حواسش به عجیب‌بودن زندگی نیست، و اهلش که باشی بزرگترین ترس همینه، باور نمیکنی از صادق بپرس، هدایت

try ؟

باید یادم باشه تا وقتی کلمه تلاش رو از سر فعلهای جملاتم برندارم چیزی فایده نداره. هیچی؟ نمیدونم...

 

فقط اونجا که نامجو میگه:

ای عرش کبریایی چیه پس تو سرت ...

کی با ما راه میایی, جون مادرت...

  • leila :)
او - 4

صدا کن مرا

صدای تو خوب است.

صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است

که در انتهای صمیمیت حزن می‌روید.

در ابعاد این عصر خاموش

من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم.

بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است.

و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیش‌بینی نمی‌کرد.

و خاصیت عشق این است.

 

کسی نیست،

بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت

میان دو دیدار قسمت کنیم.

بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم.

بیا زودتر چیزها را ببینیم.

ببین، عقربک‌های فواره در صفحه ساعت حوض

زمان را به گردی بدل می‌کنند.

 

بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی‌ام.

بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را.

مرا گرم کن

(و یک‌بار هم در بیابان کاشان هوا ابر شد

و باران تندی گرفت

و سردم شد، آن وقت در پشت یک سنگ،

اجاق شقایق مرا گرم کرد.)

 

در این کوچه‌هایی که تاریک هستند

من از حاصل ضرب تردید و کبریت می‌ترسم.

من از سطح سیمانی قرن می‌ترسم.

بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان چراگاه جرثقیل است.

مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی در این عصر معراج پولاد.

مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات.

 

اگر کاشف معدن صبح آمد، صدا کن مرا.

و من، در طلوع گل یاسی از پشت انگشت‌های تو، بیدار خواهم شد.

 

و آن وقت

حکایت کن از بمب‌هایی که من خواب بودم، و افتاد.

حکایت کن از گونه‌هایی که من خواب بودم، و تر شد.

بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند.

 

در آن گیروداری که چرخ زره‌پوش از روی رویای کودک گذر داشت

قناری نخ زرد آواز خود را به پای چه احساس آسایشی بست.

بگو در بنادر چه اجناس معصومی از راه وارد شد.

چه علمی به موسیقی مثبت بوی باروت پی برد.

چه ادراکی از طعم مجهول نان در مذاق رسالت تراوید.

و آن وقت من، مثل ایمانی از تابش استوا گرم،

تو را در سرآغاز یک باغ خواهم نشانید.

 

سهراب سپهری

  • leila :)
هایلایت هایی برای همه - پارت 3

 

جزو آن دسته انیمیشن هاییست که همیشه برایمان جذابیت و نبوغ به ارمغان می آورد.

  • leila :)
او - 3

ساعت 5:24 دقیقه بیدار شدم 

با خوشحالی از اینهمه زود بیدار شدن براش نوشتم : سلااام بلاخره تونستم . صبح بخیر :) 

بعد یکم منتظر بودن که بیدار نشده دوباره خوابیدم 

بعد تر نوشته بود : خب همیشه تو صبح زود پامیشی دیگه :)))) تونستن نداره . باید ساعت هشت بگی تونستم بیدار بمونم این دفعه :D

 

#من هیچ من نگاه :)))) 

  • leila :)
هایلایت هایی برای همه - پارت 2

 کاش نیازهای بنیادی بشر بجای خوراک پوشاک مسکن = شادی - آزادی و امنیت بود ! در این صورت احتمالا آدمی به جای سرخ کردن و کباب کردن حیوانات و گیاهان ; به رساندن شادی به آنها فکر میکرد . انسان رسالتی بجز خوراک دارد .... بفهمید آدمها ... !! 

  • leila :)
هایلایت هایی برای همه - پارت 1

نباید منتظر ماند تا اتفاقات خوب , از بی زاویه ترین نقطه آسمان بیافتند روبرومان و با لبخند نگاهمان کنند , نه! باید بلند شد و فکری برای نوع نگرش کرد . حتی اگر اتفاق خوب هم نیافتند اطرافتان , شما یک فیلسوفید . قاعده فیلسوف بودن همین است که به چیزهایی بیاندیشیم که برای مردم حل شده است.

  • leila :)
باور نمیکنم که صدایت هجاهای آمدن را سرود ...

الان وقت ریپلای کردنه این پست و اظهار خوشحالی کردن و از این طور حرف هاست :)... : این

  • leila :)
هایلایت هایی برای همه - پارت 0

دنیا همیشه در حال حالگیری ئه . حالا یا حال خود ادم یا اطرافیان نزدیک و عزیز. خلاصه زودتر پاشو بیا ; باید بشینیم برای نجات آدمیزاد فکری کنیم .

  • leila :)
به کجا چنین شتابان؟ گون از نسیم پرسید

برای مریم نوشتم : حس نهیلیسم بودنم برگشته بهم. خوش نیستم 
نوشته : نه. نزار این حال لعنتی بیاد سراغت . گند میزنه به همه چی . گند میزنه به هر حسی . خونه نباش بزن بیرون . کار کن. به خودت فرصت فکر کردن نده و نزار اینا بیان سراغت 
 

به فاطمه از دلتنگی میگم و غم دوری

میگه : آره اولین رابطه همیشه اینطوریه , برای بعدی ها بعدش همه چی بهتر میشه

میگم : جان؟!

 میگه : ببین دیدت رو یکم باز کن. تو دوستی ها , نفر اول رو باید کنار گذاشت اون یه انتخاب بچگانست . بعدش گزینه های قشنگ تری میبینه ادم 

 

چقدر طول کشید تا آدمیزاد روحش کثیف بشه ؟ 

  • leila :)
من تو را کم دارم ...

لب مطلب رو مولانا میگه همیشه, بقیه ش بازی با کلماته : 

 

دلتنگم و دیدار تو درمان است .... 

 

+ میگفت : کلا یعنی مثلا دلم برات تنگ شده! دل که تنگ نمیشه . اصلا منظورش چیه ؟ 

میگم : معلممون سر زنگ زیست میگفت قلب در حالت های مختلف فرق میکنه شکلش. وقتی عاشق میشی قرمز ترین و پرانرژی ترین حالت قلب رو داریم که با هیچ قرصی نمیشه بهش رسید, تو این حالت ضربان قلب بالاست و حس زندگی به فرد دست میده .

وقتی ناراحتی های خیلی زیادی داری و میشه گفت شباهت هایی به افسردگی - غم از دست دادن افراد نزدیک و ... در این حالات قلب ضربان ش کند و غیر قابل حس میشه . رنگ تیره و دپرس 

و وقتی انتظار میکشی و منتظری ; قلب جمع میشه فشرده میشه و همین باعث بروز استرس و اضطراب میشه . به جمع شدن قلب میگن دلتنگی. 

گفت : چه جاااالب . خب الان تا حد زیادی قانع کننده بود 

گفتم : خب پس دلتنگتم 

 

 

  • leila :)